معماری از دیدگاه ادوارد وینترز (۱)

معماری چیست؟ و از چه طریق، که خاص معماری باشد، باعث فهم زیبایی شناختی می شود؟ تلاش برای پاسخ دادن به پرسش نخست عموماً از اینجا آغاز می شود که معماری فرم یا شکلی ساخته شده (یا فضایی قابل سکونت) است. آنگاه خصوصیت دیگری اضافه می شود که اثر باید بتواند به آن شأنی ببخشد که از حد بنای صرف فراتر باشد. شاید بتوان چنین فرض کرد که نماد گرایی مناسب ترین گزینه برای چنان خصوصیتی به شمار رود. بنابراین، جمله ی "معماری بنای نمادین است"، تعریفی از معماری به دست می دهد که بر اساس آن می توان نمادگرایی را عامل فرارفتن معماری از حیطه ی کاربرد عام دانست. پرسش دوم در خصوص ماهیت این خصوصیت بارز و نقشی که در درک زیبایی شناسانه ی ما دارد مطرح می شود.

تلاش برای پاسخ دادن به پرسش دوم بر تلاش برای پاسخ دادن به پرسش نخست تأثیر منفی می گذارد. با توجه به اینکه آثار معماری نه تنها، مثلاً نمادین بلکه ماهیتاً بخشی از محیط ساخته شده اند، چگونه می توان معماری را فهمید؟ یعنی همین که بر بخش دوم این معرِّف تاکید کردیم، ناگزیریم مدعای "معماری بنای نمادین است" را توجیه کنیم. چطور می خواهیم این مسأله را توضیح دهیم که ملاحظات کاربردی در تلقی ما از آثار معماری دخالت دارد؟ معماری ، مجسمه سازی نیست. این که آثار معماری برای تحقق نیازِ ما طراحی شده اند –مکان عبادت، کار، استراحت و تفریح- از ویژگی های عَرَضی آنها نیست، به این معنا که باید در درک زیبایی شناسانه از آثار معماری کاربرد یا فایده مندی را جوهر آنها تلقی کرد.

نظریه ی معماری، مقدم بر فلسفه ی معماری است. ویتروویوس (1960) می نویسد معماری باید استحکام (firmitas)، فایده مندی (utilitas)  و زیبایی (venustas) داشته باشد. اما هیچ شرح نظام مندی از تأثیر این اجزا بر همدیگر ارایه نمی دهد؛ و همین نکته اجزای اصلی معماری را به مواد لازم دستور آشپزی شبیه می کند. اینها نکاتی است که معمار باید هنگام طراحی اثر در ذهن داشته باشد؛ ولی تا زمانی که به نقش هر کدام در ساخت کلیتی دلالتگر پی نبرده ایم از توصیف درک و تلقی خود از معماری عاجز خواهیم بود. از این گذشته، نظریه ی معماری روش های ساخت بنا را ارایه داده است و هرچند می تواند اصول غیر مستقیمی از درک معماری  فراهم کند، به مباحث متنوعی که مورد توجه فلسفه ی معماری بوده، به شکلی نظام مند نپرداخنه است.

ولی ویتروویوس جداً معماری را واجد معنا می دانست، پس می توانست توضیحی در مورد فهم آثار معماری ارایه دهد. در لا به لای یکی از آثار وی می توان یکی از برداشت های او را از معماری دید. به ما گفته اند که منشأ سبک های کلاسیک را باید در سبک معماری اَشکال سازه های بَدَوی جستجو کرد. افراد دیگری از این طرز فکر پیروی کرده اند، ولی روشن نیست معنا چطور به تنهایی می تواند مبنایی برای فهم زیبایی شناختی به دست دهد. اما مهم این است که بدانیم برای پاسخ دادن به پرسش نخست، شماری از اندیشمندان کوشیده اند تا نوعی معنا یا محتوای نمادین برای معماری قایل شوند.

در نوشتار آینده به این نظریه ها اشاره خواهیم کرد.

 

 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد