معماری از دیدگاه ادوارد وینترز (۳)

نظریه ی دوم: نظریه ی معناشناختی

 

دیدگاه بسیار کلی معنا در معماری را نلسون گودمن (1988) مطرح کرده است. ادوارد وینترز این نوع برداشت از نظریه ی محتوا را نظریه ی معنا شناختی می نامد. گودمن تلاش می کند شرحی یکپارچه و نظام مند از هر چیز فرهنگی به دست دهد و انواع راههایی را نشان دهد که ممکن است ناظر با دیدن ساختمان به مصداق آن برسد. بنا مصداق خود است و دلالت رابطه ای است ساده که نیاز به توضیح بیشتری ندارد. کلمات "شهر" و "برلین" هر دو به برلین دلالت دارند، البته طبق نظر گودمن، تصویر کارت پستال همان شهر (یا نقطه ی مشخصی از آن، مثلاً بنای مهمی از شهر) هم این کار را می کند. می گویند سالن اپرای سیدنی بر قایقهای بادبانی دلالت می کند. فهم معنای سالن اپرای سیدنی به معنای فهم دلالت قایقهای بادبانی ای است که ساختمان نشان می دهد. (البته، در موقعیتهای دیگر، سالن اپرا به سیدنی یا حتی استرالیا دلالت می کند، ولی به منزله ی اثر معماری به قایقهای بادبانی دلالت دارد.)

همه ی بنا ها هم دلالتگر نیستند. بنا می تواند معنا های دیگری نیز داشته باشد. ممکن است ساختمان دالّ بر خصوصیاتی باشد که به آنها ارجاع می کند. جهت ارجاع در مصداق بر حلاف جهت ارجاع در دلالت است. جهت دلالت از زبان به جهان است، در صورتی که در مصداق جهت از جهان به زبان است. مسطوره ی خیاط مصداقی است از بعضی (اما نه همه ی) خصوصیت های بخشهایی که در محتوای آن مسطوره یافت می شود. زمختی بافت، طرح، وزن نسبی پارچه، رنگ و جز آن همگی خصوصیت هایی هستند که نمونه های پارچه مصداق آنهاست. شکل پارچه، با لبه ی سردوزی شده و اندازه ی آن، و در نتیجه مسطوره ی خیاط به آنها ارجاع نمی کند. به عبارت دیگر، بافت، خصوصیت هایی را ایجاب می کند که از طریق مصداق هم به آنها ارجاع می شود و هم نمی شود. شاید بتوان گفت فلان بنای مدرنیستی ساختمانی که حاصل تلاش معمار در ساخت بنا به گونه ای باشد که هر بخش آن جزیی از ظاهر آن باشد- مصداقی است از ابزار ساخت آن. به تعبیر گودمن، در نتیجه ساختمان به ابزار ساخت خود ارجاع می کند. مثلاَ، شاید بتوان چنین تصور کرد که در یکی از بناهای کار ریتفلت، معمار هلندی، اجزا به تیرها، ستونها، قابها و در و پنجره تفکیک می شوند تا مصداقی باشد از "ترتیب قرار گرفتن اجزای ساختمان". گودمن می نویسد:« در بناهای دیگری که از ستون، تیر، قاب و دیوار ساخته شده اند، ساختار اصلاَ دارای مصداق نیست و فقط کارکرد علمی و شاید هم کارکردهای نمادین دیگری داشته باشد» و چنین ادامه می دهد:« گاه گمان می کنند بنایی کاملاَ صوری که نه چیزی را به تصویر بکشد و نه احساس یا اندیشه ای را بیان کند، اصلاَ کارکرد نمادین ندارد. در واقع، مصداقی از بعضی خصوصیت های آن به شمار می رود و فقط به این ترتیب خود را از بناهایی که اصلاَ آثار هنری نیستند متمایز می سازد.»

پدیده ای که در اینجا مطرح شد همان است که گودمن آن را مصداق عینی می نامد. بنا عیناَ واجد خصوصیت هایی است که مصداق آنهاست. ولی بعضی خصوصیت ها را که بنا مصداق آنهاست نمی توان به مشتی سنگ یا شیشه، آهن یا چیزهای شبیه آن نسبت داد. هیچ بنایی نمی تواند عیناَ مصداق "پرواز و آوازخوانی" باشد؛ اما تعدادی از کلیساهای جامعِ سبکِ گوتیک می توانند مجازاَ مصداق این خصوصیت ها باشند. این شکل از ارجاع همان بیان است. بنا خصوصیت هایی را بیان می کند که عیناَ واجد آنها نیست، یعنی به خصوصیت هایی ارجاع می کند که نمی تواند به طور عینی مصداق آنها باشد.

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سولماز پنج‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 13:05 http://www.antianjoman.blogsky.com

سلام کامیاب عزیز
ممنونم که به وبلاگم سر زدی
وبلاگت عالی خیلی آموزنده است
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد